|
|
داستان جالب
مردی دیروقت، خسته و عصبانی از سر کار به خانه بازگشت. دم در، پسر پنج ساله اش را دید که در انتظار او بود.
- بابا! یک سوال از شما بپرسم؟
- بله حتماً. چه سوال؟
- بابا شما برای هر ساعت کار چقدر پول میگیرید؟
مرد با عصبانیت پاسخ داد : این به تو ربطی نداره. چرا چنین سوالی میپرسی؟
- فقط می خواهم بدانم. بگویید برای هر ساعت کار چقدر پول میگیرید؟
- اگر باید بدانی می گویم. ۲۰ دلار.
- پسر کوچک در حالی که سرش پایین بود ...
:: موضوعات مرتبط:
داستان ,
,
:: برچسبها:
داستان ,
داستان جالب ,
مطالب جالب ,
داستان پندآموز ,
داستان زیبا ,
مطالب پندآموز ,
مطالب زیبا ,
مطالب خواندنی ,
داستان های خواندنی ,
داستانک ,
:: بازدید از این مطلب : 753
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : pj
ت : جمعه 30 خرداد 1393
|
|
|
داستان
روزی کشاورزی متوجّه شد ساعتش را در انبار علوفه گم کرده است. ساعتی معمولی امّا با خاطره ای از گذشته وارزشی عاطفی بود. بعد از آن که در میان علوفه بسیار جستجو کرد و آن را نیافت از گروهی کودکان که در بیرون انبارمشغول بازی بودند مدد خواست و وعده داد که هر کسی آن را پیدا کند جایزه ای دریافت نماید
کودکان به محض این که موضوع جایزه مطرح شد به درون انبار هجوم آوردند و تمامی کپّه های علف و یونجه را گشتند امّا ...
:: موضوعات مرتبط:
داستان ,
,
:: برچسبها:
داستان ,
داستان جالب ,
مطالب جالب ,
داستان پندآموز ,
داستان زیبا ,
مطالب پندآموز ,
مطالب زیبا ,
مطالب خواندنی ,
داستان های خواندنی ,
داستانک ,
:: بازدید از این مطلب : 979
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : pj
ت : یک شنبه 17 فروردين 1393
|
|
|
صفحه قبل 2 3 4 5 ... 27 صفحه بعد
|
|
|